به گزارش خبرنگارگلستان رسا، علی قاسمعلی؛ عینکش را روی دماغش جابجا میکند، نگاهی به ساعت روی دیوار میاندازد ساعت نزدیک ۴ بعد از ظهر است، کنترل تلویزیون را از روی مبل برمیدارد و به سراغ تماشای اخبار استان از تلویزیون میرود. پس از لحظاتی گوینده خبر موضوع ورود رئیس جمهور به گلستان را مطرح میکند، به گفته مجری خبر، قرار است رئیس جمهور برای پیگیری مصوبات دور نخست سفرش به گلستان بیاد.
بعد از تماشای تلویزیون، چادر شب ابریشمی خود را محکم دور کمرش گره میزند و دستی به گیسهای حنایی رنگش میکشد و قسمتی از آن را که از گوشه چارقد گل گلی اش بیرون زده به داخل چارقد هدایت میکند، عصا زنان به سمت گوشه هال میرود و به ناز بالش مخمل قرمز رنگش تکیه میدهد و پاهایش را دراز میکند.
تلفن همراهش زنگ میخورد، آن را از کیف گردن آویز خود بیرون میآورد و پاسخ میدهد:
الوبله!
مامان گلنساء! سلام، حالت خوبه ننه؟
مصطفی جان! خوبی ننه؟ پسرجون قرار بود امروز بیای به من سر بزنی، نیومدی؟ دل نگرانت شدم ننه.
مصطفی برایش توضیح میدهد که این روزها به دلیل سفر رئیس جمهور به گلستان مشغله کاری اش فرصتی را برای سر زدن به مادربزرگ باقی نگذاشته است و از بابت این کوتاهی عذرخواهی می کند و میگوید راستی مامان بزرگ آقای رئیسی قراره به روستای قدیمی شما هم سری بزنه؛ گلنساء می پرسد کجا ننه؟ آشوراده؟
اونجا برای چی؟ چه خبره اونجا مگه؟
مصطفی میگوید: قرار دوباره آشوراده رونق بگیره و به یک منطقه گردشگری تبدیل بشه روز پنجشنبه رئیس جمهور به آشوراده میره و ما هم به همراه دوستان و همکاران برای پوشش اخبار این سفر اونجا میریم.
گل نساء خوشحال و شادمان از شنیدن این خبر از نوه اش میخواهد که او را هم با خود به آشوراده ببرد تا به قول خودش هم فال باشد و هم تماشا. هم اینکه شاید بتواند رئیس جمهور محبوب و دوست داشتنی اش را ببیند و هم اینکه دوباره به روستایی که از تولد تا دوران جوانیاش را در آن گذرانده بود سری بزند.
مصطفی در ابتدا این موضوع را قبول نمیکند، فکر می کند اگر مادربزرگ با او به جزیره بیاید دست و پاگیرش می شود و شاید مانع انعکاس اخبار و اطلاع رسانی شود، اما دلش نمیآید که جواب رد به مادربزرگ بدهد.
مصطفی جان قول میدم مانع کارت نشم و همون جا ، کنار خونه قدیمی خودم هستم تا موقع برگشت منو با خودت برگردونی.
بالاخره قرار و مدار گذاشته می شود که صبح زود گل نساء همراه مصطفی به آشوراده برود.
از محله استقلال شهر بندر ترکمن که محل زندگی گیلانیهای این شهر و همچنین گل نساء است تا کنار اسکله راه زیادی نیست ، اما گل نساء دیگر مثل قبل توان پیادهروی را ندارد و مصطفی با ماشینش به دنبال مادربزرگ میرود.
هنوز هواپیمای حامل رئیس جمهور وارد گرگان نشده است، مصطفی برای آنکه در ازدحام و شلوغی حین حضور رئیس جمهور در اسکله گرفتار نشود؛ چند ساعتی زودتر به آشوراده میرود تا هم بازدید میدانی داشته باشد و هم گل نساء را به خانه قدیمیشان برساند.
هر دو سوار قایق میشوند، با وجود آنکه لباسهای گرم میپوشیدند اما صورت آنها بر اثر سرمای شدید ناشی از حرکت قایق موتوری روی خلیج گرگان سرخ شده و گل انداخته است.
پس از ورود به جزیره و پس از چند صدمتر حرکت در ساحل جزیره، به خانه قدیمی شان میرسند، مصطفی به مادربزرگ میگوید: من میروم و بعد ازظهر پس از تمام شدن کارهام دنبالت میام تا به بندرترکمن برگردیم.
حدود ۱۰ سال از آخرین باری که گل نساء به جزیره آمده میگذرد، در بین ۱۰ ، ۱۵ خانهای که در جزیره سرپا ماندهاند خانه گل نساء ظاهر شکیلتر و جذابتری دارد. همانطور که گل نساء مشغول کنکاش در تغییرات ظاهری خانه است؛ مصطفی در بین شاخ و برگهای درختان گز روستای آشوراده از نظر محو میشود.
گل نسا به سختی قفل زنگ زده در ورودی خانه را باز میکند آرام آرام از پله های خانه بالا میرود هنوز بخشهایی از خانه شکل و شمایل قدیمی خود را دارد و نسبت به خانههای همسایه، سالم تر به نظر میرسد.
از لای شیشه شکسته درب اتاق، به آرامی نگاهی به داخل خانه میاندازد.
انعکاس نور خورشید از پنجره غربی به داخل اتاق و ذرات معلق داخل هوا، فضایی وهم آلود شکل می گیرد و رویای گذشته برای گل نساء زنده می شود و او را به سالهای دور میبرد.
سلمان را میبیند که دستان سرخ و یخ زدهاش را روی چراغ والور وسط اتاق گرم میکند و کیف و کتابش پخش روی قالیچه ترکمنی شده، در گوشه دیگر اتاق ، زهرا در حال تاب دادن گهواره مصطفی است، بوی خوش نان تازه فضا را پر کرده است، گویا ماه سلطان همسایه گل نساء مشغول پخت نان تنوری است.صدای شیهه اسب به گوش میرسد، کل رجب سوار بر اسب از دور نمایان میشود که به سمت خانه میآید، از همونجا صدا میزند زهرا! زهرا جان! چای را دم کن پدر خسته ات آمده است.
به استقبالش می رود سلام و خسته نباشیدی میگوید، کل رجب دست میبرد از خورجین اسب پاکتهای کاغذی را خارج میکند و میگوید: بیا زن انار و چغندر و ازگیل (کندس) گرفتم، قرار است مش اسماعیل و بی بی ناز هم امشب برای شب چله به اینجا بیایند.
گل نساء وسایل را با روی باز از شوهرش میگیرد و میگوید: کار خوبی کردی که به آنها گفتی بیایند، اجاقشان کور است(فرزندی ندارند) نباید در همسایگی تنها میماندند.
برای شام هم با اون مرغابی که دیروز خریدی از صبح فسنجان بار گذاشته ام.
جواد که از مدرسه آمد را میفرستم از کریم بقال برای چراغ گردسوز فتیله بگیرد چون فتیله این چراغ دیگر عمرش به سر آمده و ممکن است که شب یلدا خاموش شود.
صدای مصطفی به گوش میرسد، مامان بزرگ! مامان بزرگ !کجایی؟ چرا هر چی صدات میکنم جواب نمیدی؟
من باتری یدک دوربین رو فراموش کردم آمدم اونو بگیرم .
از لای این شیشه شکسته به کجا نگاه میکردی؟
گل نساء آهی میکشد و میگوید: هیچی ننه جان من همینجام، یک لحظه برگشتم به دورانی که همراه بابابزرگت و دایی ها و مامانت اینجا زندگی میکردیم اگر صدایم نمیکردی فکر کنم تا غروب هم از این رویای شیرین بیرون نمیاومدم.
الهی الهی؛
مامان بزرگ بیا مهمان عزیزی داریم ، بیا بریم به استقبالش. قراره چند دقیقه دیگه رئیس جمهور وارد جزیره بشه بیاد دستاتو بده به من تا با هم به استقبال رئیس جمهور بریم. به جز ما، چند تا از همسایهها هم امروز به جزیره آمدند تا از رئیس جمهور استقبال کنند.
گل نساء که پیرزن با سلیقهای بود به مصطفی میگوید: ننه جان چند دقیقه صبر کن، گل نساء به سراغ بقچهاش میرود چیزهایی را از آن بیرون می آورد.
پشت زیک آوردهای؟ اینو کی درست کردی؟
ننه جان دیروز که به من قول جزیره را دادی، گفتم که شب چله است و مهمون راه دور داریم، پشت زیک درست کردم تا هدیه بدم بهشون. هدیه ای برای آغاز گردشگری در آشوراده
گل نساء، پشت زیک را به دست مصطفی میدهد و دست در دست نوه اش، عصا زنان به سمت جمعیتی میروند که منتظر حضور رئیس جمهور هستند و کم کم در میان جمعیت از نظرها محو می شوند.
به گزارش خبرنگار گلستانرسا، طرح ملی گردشگری و طبیعتگردی آشوراده به عنوان یکی از آرزوهای قدیمی مردم گلستان برای اجرا با موانع زیادی روبهرو بود که با اهتمام دولت سیزدهم برطرف شده و تنها جزیره ایرانی دریای خزر فاصله اندکی تا برخورداری از زیرساختهای جذب گردشگر دارد.
جزیره آشوراده قبل از وقوع سیل سال ۱۳۷۲ با امکاناتی همچون پاسگاه ژاندارمری، شرکت تعاونی روستایی، مدرسه، مغازه، مسجد و حسینیه بیش از هزار نفر سکنه داشت که به مشاغل دامداری، کارگری، پیشه وری و ماهیگیری مشغول بودند ولی با طغیان رود ولگا در روسیه و وقوع سیلاب، جمعیت این جزیره ایرانی کاهش چشمگیر یافته و اکنون شماری از آن ها تردد میکنند.
آشوراده در ۲ کیلومتری غرب بندرترکمن قرار دارد و تنها راه دسترسی گردشگران به این منطقه بوسیله قایق است.
- منبع خبر : پایگاه خبری گلستان رسا
Thursday, 21 November , 2024